شادمانی آن سروریست که انسان را زِ نقش فرورفتهی خویش به بیرون میافکند و به اندیشهی آلاییده به رنج آن پایان میبخشد.
باریکهای از روزنهی سپید زندگانیست که به خاموشی شب میماند و جوهر تیره رنگ ما را در هم میشکافد. لمس آسودهایست که در همسایگی طوفان نوازشگرانه بر روی اندامهایمان مینشیند و درنگی از مثال فراغ به ارمغان میآورد. خوشی آن فطرت بدلناپذیریست که ما را در کنه لذت فرو میبرد و بینندگانمان را زِ تیمار نابینا میسازد.
شادی نام آن است که مرهم نهانیهای سوزناکِ پیکر و یاد انسان شود.
نظرات (۲)