قضیه از این قراره که مونی یه چالشی رو آغاز کرده، به این صورت که توی سی روز، باید سی تا جمله ای که برامون تاثیر گذار بوده رو بنویسیم. ممنونم از دعوتش. (پ.ن: همیشه دلم می خواست یه چالش رو اولین روز ماه شروع کنم که اتفاق افتاد بلاخره. :دی)

شروع: 1 آذر 99

روز اول:

 “I used to think i was tough, but then i realized i wasn’t. i was fragile and i wore thick fucking armor. and i hurt people so they couldn’t hurt me. and i thought that was what being tough was, but it isn’t.”

- James Frey

روز دوم:

آدم ها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد می شوند و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می روند. نه از آمدن ها زیاد خوشحال باش، نه از رفتن ها زیاد غمگین. تا هستند دوستشان داشته باش، به هر دلیلی که آمده اند، به هر دلیلی که هستند. بودنشان را دوست داشته باش. بی هیچ دلیلی. شادمانی های بی سبب، همین دوست داشتن های بی چون و چراست!

- از کتاب مثل همه ی عصرها نوشته ی زویا پیرزاد.

روز سوم:

بهترین تان را انجام دهید و بقیه را بگذارید به عهده ی زندگی.

- رابین شارما.

روز چهارم:

یک روز میان رنگین کمان های سیاره ای قدم خواهیم برداشت، در آب های آزاد قدم خواهیم زد، میان دو هجای هستی توت خواهیم خورد، عشق را لمس خواهیم کرد و تا آن روز، من دوستت خواهم داشت.

- آرتمیس.

روز پنجم:

priority یه چیز بود. در دهه ی نود میلادی اصلا شکل جمعش وجود نداشت. priorities نداشتیم. اولویت یه چیز می تونه باشه. این که شما یه اولویت شماره یک داری یه اولویت شماره دو، یه اولویت شماره ده، یعنی اصلا اولویت نداری دیگه! اولویت اگه داری یعنی یه دونه داری. یه چیزی هست که مقدم هست بر هر کار دیگری.

- اپیزود 38، پادکست بی پلاس.

روز ششم:

وقتی قلب هایمان کوچیک تر از غصه هایمان می شود، وقتی نمی توانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم و بغض هایمان پشت سر هم می شکند، وقتی احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهم مان است و رنج ها بیشتر از صبرمان؛ وقتی امیدها ته می کشد و انتظارها به سر نمی رسد، وقتی طاقتمان طاق می شود و تحملمان تمام... آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو، فقط تویی که کمکمان می کنی...

- عرفان نظر آهاری.

روز هفتم:

کتاب ها دلشکسته های واقعی اند. آن ها را زمین بگذارید و تا ابد منتظرتان می مانند، بهشان توجه کنید و آن ها همیشه دوستتان خواهند داشت.

- جان گرین.

روز هشتم:

هرکسی به نوعی باهوشه، اما اگه یه ماهی رو مجبور کنی که از درخت بره بالا و بخوای بر این اساس قضاوتش کنی، اون وقت ماهی همه ی عمرش رو به این فکر می کنه که چقدر احمقه.

- از کتاب ماهی روی درخت.

روز نهم:

می خواهم یک بار دیگر در دفترم بنویسم. چقدر عجیب است که درست به آخرین صفحه رسیده ام! یک روز، تمام صفحاتش سفید بود و روی میز من میان هدیه های جشن تولدم جا داشت. آن موقع چهارده ساله بودم و متحیر بودم در آن چه بنویسم. پاپا به من جواب داده بود: «سرگذشت همشهری برناردین، اوژنی، دزیره کلاری را بنویس...» پاپا، من تاریخ زندگی ام را نوشته ام و دیگر چیزی نمانده که به آن اضافه کنم، برای این که تاریخ این همشهری حالا تمام شده است و تاریخ ملکه شروع می شود.

اما به تو قول می دهم، پاپا، که تمام سعی خود را به کار برم که باعث سرافکندگی تو نشوم و هیچ وقت فراموش نکنم که تو در زندگی، حریر فروش خیلی محترمی بودی.

- از کتاب دزیره.

روز دهم:

خورشید هر صبح در می آید. و اگر سنگی را از دستت ول کنی حتما روی زمین می افتد. ولی واقعیت هایی هم هستند که تغییر می کنند. و تمام زندگی ات به این بستگی دارد که با چیزها و واقعیت هایی که تغییر می کنند چگونه رو به رو شوی.

- از کتاب خانه ی زیبای من.

روز یازدهم:

«کاش وقت بیشتری داشتیم.» واقعا احساسم همین بود. «شاید الانشم داشته باشیم، اما الان، از زندگی ام راضی ام. آدم ها فکر می کنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشته هاشون رو نمی برن، حتی حرف هاشون رو هم به هم نمی گن و صبر می کنن. اما من فهمیدم که ما آدم ها واقعا وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم. اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم، چیزی جز حسرت برامون نمی مونه. تو داری می میری و ممکنه هیچ وقت نتونم به اندازه کافی بهت بگم که چقدر ازت ممنونم. برای همین، تا وقت داریم، می خوام تا جایی که می تونم، بهت بگم ممنونم، ممنونم، ممنونم و ممنونم.»

- از کتاب هر دو در نهایت می میرند.

روز دوازدهم:

عشق راجع به کارهای بزرگ یا ماه و ستاره ها نیست، فقط بستگی به شانست داره. بعضی وقت ها کسی رو ملاقات می کنی که همون طوری که تو دوستش داری دوستت داره... و خب، بعضی وقت ها هم خوش شانس نیستی! ولی یه روز یه کسی رو پیدا می کنی که به خاطر خودت بهت اهمیت می ده. منظورم اینه، هشت میلیاد آدم روی زمینه... مطمئنم بلاخره یکی از اونا به خاطر تو از صخره ها بالا می آد.

- یومیکو چان.

روز سیزدهم:

هرچیزی که پایه ش غلط باشه، فرضش غلط باشه، اساسش غلط باشه، شروعش غلط باشه، هیچوقت نمی تونه یک نتیجه ی خوب و درست رو به ما بده. و این بزرگترین درسی هست که ریاضیات به ما می ده.

- از سخنان معلم ریاضی =)

روز چهاردهم:

دوست برادرم متولد 54/12/29 بود. پدرش شناسنامه شو 55/1/1 گرفته بود که رند باشه. سال 82 متولدین سال 54 به قبل، از خدمت سربازی معاف شدند.

- واقعی.

روز پانزدهم:

And what hurts the most is people can go from people you know to people you don't.

- Selena Gomez

روز شانزدهم:

این یک مارپیچ بالارونده بی پایان است. اگر در هر لحظه ای از راه فکر کنید که اجازه دارید از بالا رفتن دست بکشید، متاسفانه متوجه هدف نشده اید، چون لذت در خود بالا رفتن است.

- از کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها.

روز هفدهم:

هرکسی در عمیق ترین جای ذهنش، یک پستویی دارد که در مواقع بحرانی به آنجا پناه می برد. آنجا می تواند بدترین احوال و سهمگین ترین و کمرشکن ترین حوادث را پشت سر بگذارد. مثل پناهگاه های دوران جنگ. بعد از بمباران بیرون می آیی. شهر سوخته، خانه ات خراب شده اما خودت زنده ای. دود از زنده و مرده ی شهر برمی خیزد اما تو فرصت داری تا دوباره بسازی اش.

- از کتاب تاریکی معلق روز.

روز هجدهم:

حقیقت این است که در این دنیا، همیشه کسی هست که با کمال میل، بخواهد جایش را با شما عوض کند، بخواهد مثل شما نفس بکشد، مثل شما راه برود، درجایی که شما زندگی می کنید زندگی کند. آیا اخیرا خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصت هایی که به شما داده است، شکر کرده اید؟

- از کتاب هر روز پنجشنبه است.

روز نوزدهم:

ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جان های ناخرسند و عاصی است. زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند.

روز بیستم:

شجاعت به این معنا نیست که نباید بترسی، استار. شجاعت یعنی در عین حال که می ترسی ادامه بدی. و تو داری همین کار رو می کنی.

- از کتاب نفرتی که تو می کاری.

روز بیست و یکم:

نه می بایست به گذشته بیندیشم و نه به آینده. اولی مثل صفحه ای بود دارای چنان لطافت روحانی و چنان سخت و غم انگیز که خواندن یک سطر از آن جرات مرا از بین می برد و نیرویم را زایل می کرد. دومی کاملا نانوشته و سفید بود؛ به چهره دنیا بعد از یک طوفان همه جا گیر، می مانست.

- از کتاب جین ایر.

روز بیست و دوم:

جان فاستر می گوید: اگر بتوانید با کسی نیم ساعت در سکوت بنشینید و با این حال کاملا راحت باشید، می توانید با آن شخص دوست بشوید. اگر نمی توانید، هرگز دوست یکدیگر نمی شوید و نیازی نیست در این راه وقت تلف کنید.

- از کتاب قصر آبی.

روز بیست و سوم:

مادر می گوید آدم ها وقتی می نویسند چیزهای نادیدنی درون شان را هم می زنند و از دل شان چیزی در می آورند که قابل دیدن است.

- از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روز بیست و چهارم:

Don't quit. If you feel you tired it means it's working.

روز بیست و پنجم:

خیلی ها در نوشتن دنبال نتیجه اند، اما شاید نوشتن خودش نتیجه اضطرار باشد.

- از کتاب پرتقال در جعبه ابزار.

روز بیست و ششم:

بعضی وقت ها حتی اگه همه کارها رو هم درست انجام بدی باز هم ممکنه اوضاع درست نشه. مسئله اینه که هیچ وقت نباید دست از انجام کار درست برداری.

- از کتاب نفرتی که تو می کاری.

روز بیست و هفتم:

تجملات هیچ وقت جاذبه ای برایم نداشت. من چیزهای ساده را دوست دارم. کتاب ها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که تو را می فهمد.

- از کتاب ربه کا.

روز بیست و هشتم:

وقتی در روی زمین کسی نیست که به او فکر کنی، به آسمان فکر کن. چون در آسمان کسی هست که همیشه به تو فکر می کند.

- از کتاب "از کوتهی توست که دیوار بلند است".

روز بیست و نهم:

ممکن است که من منکر چیزی باشم، ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم. یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم.

- از کتاب کالیگولا.

روز سی ام:

زمانی می رسه که باید بین چیزی که به نفعته و چیزی که خوشحالت می کنه، یکی رو انتخاب کنی. اون لحظه به این فکر نکن که خوندن برای امتحان ترم کاریه که باید انجام بدی... نه... فقط به این فکر کن که «گوش دادن به پادکست کتاب باز و نگاه کردن به بارون چه حس خوبی داره.»

- آرتمیس.

 

و پایان. (30 آذر 99)

نظرات (۱۸)

روز سیزدهم

منطق ریاضی

فالز ، فالز میدهد تورو :))) ( منطق ریاضی خونده باشی  میفهمی نمیدونم دقیقش چی بود /::   )

حتی منفی در منفی مثبت هم داریم /:

چقد خوب بودن...

همه کتاب هارو خونددی؟

ولی خیلی سخته هرروز یک جمله بنویسی.. 

خیلی جمله هست و انتخاب سخت

 

بله همه رو خوندم. :")
واقعا چالش سختی بود. ولی خب خیلی خوش گذشت.

چقدر فونتای انگلیسیش خوشگل شده ^ ^

ببینم ریحان انگلیسیم چه شکلی میشه :)))

 

پ.ن:ممنون کد امنیتی نداری😂

XD منم ندیدمم بذار ببینم...

پ.ن: هیچ‌کس نداره تقریبا؟ خیلی رو مخن D:
  • آرتـــمیس -
  • خیلی ممنون که به روم نمیارین نظر قبلیم رو دقیقا نیمه شب دادم !:دی 

    واییی!! اصلا نفهمیده بودم @.@ دقیقا 00:00!!

    روز بیست و هشتم ....

    چقدر حسش خوبه =))))

    خیلیییی :))))

    وای روز بیست و دوم0-0 

    تو قصر ابی رو خوندیییییییییییی!!!هورااااااااا

    آرههه!! یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم. مخصوصا پایانش که خیلییی شوکه کننده بود. کلی کیف داد خوندنش T__T
  • آرتـــمیس -
  • :/

    چه معلم ریاضی فهمیده ای :| خدا بده از این معلما..

    :دی ایشالا یه معلم ریاضی به همین خوبی پیدا بشه براتون.

    روز بیست و دوم چقدررر قشنگه ="))))

    اوهوم خیلیی :"))

    روز چهاردهم ! کلی خندیدم XD

    خودمم کلی خندیدم سرش XD

    روز دوازدهم خیلی خوبه.و اینکه اینجا چه کاوایی شده!

     

    ممنووونمم!!
  • آرتـــمیس _
  • نه حساب نیست.....منم می خواستم جمله یومیکو رو بنویسم *اشک* 

    خب تو هم بنویس :") *اشک هایش را پاک می کند*
  • آرتـــمیس ツ
  • اااینجااا کجاست ؟؟..اول اومده بودم اسمش عوض شده بود...و حالا ..خدایا ! خیلی قشنگه ! *-* دلم میخواد برم تو اون غروبه....

    و O.O چه جمله هاییی! 

    یه نسخه ی جدید از وی آر آل دریمرز P: چشمات قشنگ می بینه. ^0^ وای آره... منم خیلی دوستش دارم.
    XD

    روز هشتم ! کتابش تو کتابخونمه ولی هنوز بهش نرسیدم =)

    ولی جدی جدی فکر کنم من تو چیزی استعداد ندارم :|

    خیلی قشنگه :") البته... خب نه خیلی. ولی قشنگه.
    مطمئنا توی یه چیزی استعداد داری. ولی شاید هنوز پیداش نکردی =)
  • آرتـــمیس ツ
  • وای روز دوم ! قشنگ درباره آدمهای زندگی منه:") 

    روز چهارم.....*نمی داند چه بگوید* 

    *-*!!
    :دی

    به یقین که اون جمله ارتمیس خیلی قشنگ و تاثیر گذاره =)

    آره خیلی :))

    نقل قول از آرتمیس:))

    ببینتش قند توی دلش آب میشه:))

    منم به خاطر همین گذاشتم اصلا :))

    روز چهارم رو XD

    XD

    Wow 0.o

    + کتاب چین رو شرکت نمیکنی ؟ =)

    اگه بتونم و چیزی به ذهنم برسه، چرا که نه ^__^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    { A Glimpse of Life }
    { chasing light barefoot }