ازت نپرسیدم کجا داریم می‌ریم، چون تا وقتی با تو بودم کجاش مهم نبود. تو مثل مه بودی. کنارت خودم رو گم می‌کردم. نمی‌تونستم درست فکر کنم، نمی‌تونستم تصمیم بگیرم. یه‌زمان خودم رو با این آروم می‌کردم که اگر استعداد ندارم حداقل دارم تلاشم رو می‌کنم. الان حتی تلاش هم نمی‌‌کنم. هرچیزی که انجام می‌دم و هرچیزی که می‌خونم وقت‌تلف کردنه. حتی اون کاری که بهش علاقه دارم رو هم درست انجام نمی‌دم. خوشم میاد بشینم زیر پنجره و نگاه کنم به رقصیدن پرده با باد. خوشم میاد نگاه کنم به تو، وقتی حواست نیست. تو مثل آبی بودی که توی مشت نگه‌اش داشته باشم؛ از لای انگشت‌هام می‌لغزیدی، ناپدید می‌شدی. از اتوبوس که پیاده شدم حس کردم از شنم. داشتم فرو می‌ریختم. یه صفحه‌ی سفید بودم که هرچقدر تلاش می‌کردم روش چیزی بنویسم، جوهر از بین می‌رفت. می‌گفت ژیمناستیک انگار یه ورزش دو نفره‌ست. چرا هیچکس تنها نمیاد؟ از اون روز به بعد خیلی بهش فکر می‌کردم. برام از نیلوفرهای آبی، گل‌های زبلیا و شاهینی که نجات داده بودن عکس می‌فرسته. انگار دست روی هرچیزی می‌ذاره می‌درخشه. دارم غرق می‌شم. نمی‌فهمم از کجا شروع کردم. نمی‌فهمم می‌خوام به چی برسم. می‌بینمت که توی تاریکی نشستی یه گوشه و ازت دوری می‌کنم. کل زندگیم ازت دوری کردم. انگار یه مریضی واگیردار داشته باشی. یا انگار که یه بمب ساعتی باشی. هرچی کمتر ازت بشنوم، هرچی کمتر ازم بدونی، برای جفتمون بهتره. از تو دوری می‌کنم ولی به سمت اون پروانه کشیده می‌شم. زمان دور اون کش میاد، کج می‌شه. می‌تونم هرچیزی رو گره بزنم بهش. هرجا اون بود روشن بود، هرجا نبود تاریک.

حالا من موندم با خودم، با این صفحه‌های سفید، با این کلمه‌های نیمه‌کاره. نمی‌دونم این نوشته قرار بود به کجا برسه. شاید همین‌طور باید نصفه بمونه؛ مثل خودم، مثل تو، مثل رویایی که با بیدار شدن از دست می‌ره.

 

 

روز دهم: طوری بنویس که انگار داری از توی رؤیا حرف می‌زنی.

 

اولش که نوشتن این چالش رو شروع کردم خیلی سخت بود. ولی هرچقدر بیشتر نوشتم انگار راحت‌تر می‌شد. سعی کردم فقط بنویسم و زیاد درباره‌ی چیزهایی که می‌نوشتم فکر نمی‌کردم. فقط می‌خواستم دوباره با نوشتن راحت باشم. و حس می‌کنم که تا حدی هم بهش رسیدم. حس خوبی داشت و خیلی خوش گذشت. ممنونم که می‌خوندین و کامنت می‌ذاشتین. قلب به همه‌تون. این پایین وبلاگ کسایی که چالش رو نوشتن لینک می‌کنم. (اگه می‌نوشتید ولی من پیداتون نکردم توی کامنت‌ها بهم بگید. 3>)

سولویگ

سارا

سحر

Omoide