فقط یه اتفاق بود. یه رنگ ناشناخته که وقتی با بقیه رنگها قاطی شد؛ همهشون رو نورانی کرد. قرار نبود بمونه. و ابدا قرار نبود ابدی باشه. ولی سر و کلهش هنوزم توی تاریکترین رویاهام پیدا میشه. هنوز هم گلوم میسوزه. بوی غم میآد. از در و دیوار؛ و از درون کسی که از آیینه نگاهش میکنم.
+ چون وسط قسمت هایکیو یادم افتاد شیب امروز مونده؛ و چون ostهاش یهجور دیگهای زیبائن.