+ به ستارهها خیره میشم و سعی میکنم هیچ تصمیمی نگیرم. سعی میکنم فکر نکنم. فقط ستارهها رو میشمارم و فراموش میکنم که پنجم تیری هم وجود داره.
+ ولی هربار با به یاد آوردن این قضیه که تا پاییز دورههای شیمیدرمانیم تموم میشن برای خودم جشن میگیرم. :)
+ با اختلاف، امتحانات ترم دوم یازدهمم، از سختترین امتحانات؛ و درس خوندن براشون، از سختترین درس خوندنهایی بود که توی زندگیم انجام دادم. *تفی به روی کتابهایش میاندازد*
+ مجموعهی فارسیر یه شاهکار نیست و میتونم کلی کتاب قشنگتر نام ببرم، اما لذتی که خوندن فارسیر داره، هیچ کتابی تابه حال نداشته.
+ نوشتن داستان بچهتری بخش، و نظراتشون دربارهی وضعیتی که دارن، حس جالبی داره. ولی اصلا نمیدونم کار درستیه که پستشون بکنم یا نه. هوم.
+ نمیدونم دقیقا چرا، ولی برای نوشتن خالیام. بینهایت ایده دارم و همهشون رو توی مغزم تا جملهی آخر مینویسم. ولی وقتی نوبت به نوشتن میرسه، انگار همه چیز یادم میره.
+ یکم از خودتون برام بگید. T~T روزتون رو چطوری میگذرونید؟ چه برنامهای برای تابستون دارین؟
+ اگه چنل دارین هم خوشحال میشم اگه باهام به اشتراک بذاریدش. D:
+ حالا که تا اینجا اومدین، این رو هم گوش کنین. چون این آهنگ و کسی که برام فرستادتش. >>>