روزی که دیدمت زنده بودم. با خودم فکر میکردم که من میتونم روزها بشینم پیشت و از هرچیزی برات بگم و هرچیزی که برام تعریف میکنی رو با ذوق گوش کنم. چون تو آدم امنی هستی، پروانهی کوچکم. تو با خودت آرامش و حس خوب میآری. با تو میشه از دست تاریکیها فرار کرد.
روزی که دیدمت بیشتر از چهار بار همدیگه رو بغل کردیم. اون روز، زنده بودم.
زنده بودم، و میتونم زنده بمونم، چون تو اتفاق آبی من هستی.