- سه شنبه ۱۳ آبان ۹۹
- ۲۲:۵۹
مورد آخر... منم :| :)
- شنبه ۱۰ آبان ۹۹
- ۲۰:۰۱
منم زیاد صبور نیستم ،
ولی همیشه گفتم یکی از ویژگی هایی که دوست دارم به شخصیتم اضافه کنم داشتن صبر زیاده^^...
+ افراط در علاقه به گربه ها...
*به خانه ی رویایی اش که در آن ۷ تا گربه وول می‌خورند فکر میکند*
- پنجشنبه ۸ آبان ۹۹
- ۰۳:۱۰
چشات درست میبینن خود شخیصمم(~￣▽￣)~ خوبم مرسی گلی، تو چطور مطوریی؟؟:))) خبر هم کلی سلامتی و ماچ و قلب～(^з^)-♡
دلم برات بسی تنگ شده بودTT کلا دلم برای همه چیه وبلاگ تنگ شده بود حتی گربه نانازت نیانکو(نم اسمش همین بود یا نه/:)
عخیییی:))) من از تیر غیبم زد واسه همینن...ایححح(╥_╥)
- چهارشنبه ۷ آبان ۹۹
- ۰۹:۳۱
هوهووو، میبینم نبودم قالب وبت و عوض کردیییXD
مَنِت خیلی منه:" مخصوصا گزینه اول و دوم
- شنبه ۳ آبان ۹۹
- ۱۹:۰۱
منم صبور نیستم، حتی یذره
عاااشق گربه هام:)
کتاب خوندن رو به هر کار دیگه ای ترجیح میدم
میتونم به هررررچیز مسخره ای انقدر فکر کنم که بمیرم!
- چهارشنبه ۳۰ مهر ۹۹
- ۱۳:۱۲
من صبورم.
گربه هارو درحد مرگ دوست دارم.
کتاب خوندن رو به تقریبا همه کارها نرجیح میدم
میتونم سر هرچیز بزرگ و کوچکی ساعت ها عین بز زل بزنم و هیچ واکنشی انجام ندم.
- سه شنبه ۲۹ مهر ۹۹
- ۱۲:۰۶
مورد سه رو، نمیدونم. جالبه‌ها، ولی ما واسه چی کتاب می‌خونیم؟ نمیدونم، یعنی فکر می‌کنم کتاب‌خوندنه با تموم لذتی که داره، هدف نیست، وسیله‌ست، مثلا تو بحث علم که مشخصه، یا مثلا وقتی کتاب خوندنه باعث بشه بقیه و خودمون رو بهتر بفهمیم و این جور چیزا و در نهایت بهتر بتونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، باعث می‌شه اون چیزی که آدم بیشتر از هرچیزی ازش لذت می‌بره، بشه همون تعامل با کسی که بیشتر از همه دوستش داری.
نمیدونم، مسئله‌ی بسیار پیچیده‌ایه :دی
- يكشنبه ۲۷ مهر ۹۹
- ۱۸:۵۶
ببخشید که حس بدی دادم :((
اصلا یه روز تو همین هفته جاری،که سرم خلوت تر بود همه‌ی چالش‌هایی که ننوشتم رو می‌نویسم+این :)))) حس بد نداشته باش دیگه *^*
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۲۲:۰۲
از چهار مورد، تو سه تاش باهات مشترکم.
ممنون از دعوت. *-* می‌ذاریمش رو کوه چالشای تلنبارشده. XD
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۲۱:۰۶
موارد تشکیل من: 99 درصد شماره اول و یک درصد گوشت و پوست و خون:/
قشنگ نوشتی:))
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۱۹:۴۱
از آشنایی باهاتون خرسندم :)
با وی نیز به زودی آشنا خواهی شد :))
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۱۸:۰۷
کلی اشک جهت دعوت شدن*
و کلی اشک بیشتر بخاطر کمبود وقت برای نوشتن چالش‌ها*
باور کن من بیشعور نیستممم :((( فقط اصلا وقت نمی‌کنم بنویسم T_T فکر کنم چهارمین یا پنجمین چالشیه که دعوت شدم و ننوشتم هنوز :((( *جنون به دلیل عذاب وجدان*
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۱۷:۱۷
قشنگ نوشتی که!!!
از جملات مهدکودکی من که خیلی قشنگتر بود!!
ولی هلن چالش قبول نمیکنه D:
منم میخواستم دعوتش کنم گفت انجام نمیدم چالش هارو. و چون اجباری بود منم ننوشنمش.
حالا دیگه واقعا گیر افتاد!!
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۱۵:۳۷
ممنونم که دعوت نکردی :)
من عمرا بتونم کوتاه بنویسم
دعوت می کردی هم یه جوری می پیچوندم :)
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ۱۵:۳۰
خوش بختم :)
