این چالش رو توی وبلاگ سولویگ دیدم. :))

شروع: دوشنبه، 21 مهر 99

روز اول: ده چیزی که واقعا خوشحالت می‌کنن؟

1. خرید کتاب. شروع کردن کتاب. بو کردن کتاب. لمس کردن کتاب و کلا هرچیزی که به کتاب مربوط می‌شه.

2. «1 نظر جدید»

3. نیانکو!

4. حل کردن یک سوال سخت.

5. دیدن لبخند غریبه‌ها.

6. پختن انواع و اقسام کیک و شیرینی‌ها.

7. تخفیف‌های طاقچه و فیدیبو.

8. خوندن هری پاتر برای... یازدهمین بار؟

9. کبوترها روی درخت نارنج حیاطمون.

10. تمرینات ژیمناستیک.

روز دوم: چیزی که یه نفر درباره تو گفته و نمی‌تونی فراموشش کنی؟

خب جواب دادن به این سوال امکان پذیر نیست در حال حاضر. چون من واقعا از این لحاظ حافظه‌م مشکل داره. یعنی اگر هم چیز خیلی خاصی درباره‌م گفته باشن، یادم نمی‌آد. :| اگه تا آخر چالش یادم اومد چیزی، برمی‌گردم و می‌نویسمش.

روز سوم: سه تا چیزی که واقعا برات اذیت‌کننده‌ست؟

1. وقتی یکی صدام می‌کنه و می‌گه می‌خوام یه چیزی بهت بگم، بعد می‌گه "هیچی بیخیالش".

2. اینکه وقتی دارم کتاب می‌خونم خیال کنن که بیکارم و هی بیان سوال بپرسن یا تلاش کنن که سر بحث رو باز کنن. :|

3. وقتی عکسی که روی پروفایلم گذاشتم رو، روی پروفایل کسی دیگه‌ای می‌بینم...

روز چهارم: درباره‌ی کسی بنویس که برات الهام‌بخش بوده؟

عام، خب خیلیا هستن. درحال حاضر بیشتر همکلاسی‌هام برام اینطورین، چون می‌بینم که چطور دارن سخت درس می‌خونن و منم به وجد می‌آم. ولی اگه بخوام یکی از مهم‌ترین کسایی که ازش الهام گرفتم رو بگم، اون فرد قطعا نیکولائه. چون من فقط به‌خاطر متن‌های اون و وبلاگش تصمیم گرفتم که دوباره وبلاگ بزنم. بعد از چندین سال دوری. و به‌نظرم اولین متن‌هام خیلی شبیه نوشته‌های اونه... =)

روز پنجم: پنچ مکان که دوست داری ببینی؟

1. شهر ممنوعه ی چین.

2. هاگوارتز!

3. نمای جنگل، از بالای کوه.

4. جزایر فی فی.

5. کتابخانه ی ادمونت ابی، استرالیا.

روز ششم: پنج راه برای بردن قلبت؟

همم... ببینید، من اصلا نمی خوام برای سوالا یه چیزی سرهم بندی کنم، اما تقصیر خودشه! این دیگه چه سوالیه؟ :) واقعا نمی دونم.

روز هفتم: ده تا آهنگ که درحال حاضر عاشقشونی؟

خب، عاشقشون که نیستم، فقط درحال حاضر بیشتر از بقیه آهنگام دوستشون دارم. ممکنه همین بعد از ظهر لیستم عوض شه کاملا!

5Seconds of Summer - Teeth

Sasha Sloan - Too Sad to Cry

Taylor Swift - my tears ricochet

Jason Walker - Echo

Dua Lipa - IDGAF

Conor Maynard- Someone You Loved

one direction - steal my girl

Passenger - let her go

Christian Reindl - la via

fairy tail theme :)

روز هشتم: چیزی رو بنویس که باهاش سروکله می زنی؟ (یا یک همچین چیزی :|)

خب، شاید تنها چیزی که توی این روزا واقعا رو مخمه، این زود جوش نخوردنم با بقیه ست. این قضیه که نزدیک نمی شم به بقیه و سر صحبت رو باز نمی کنم و همه ش به این فکر می کنم که چه چیزی رو بگم و چه چیزی رو نگم... و واقعا آزاردهنده ست.

روز نهم: چندتا از جملات حکیمانه ای که باهات صحبت می کنن (!) رو بنویس.

ایمان پرنده ای است که می تواند نور را در تاریکی قبل از طلوع حس کند.

- رابیندرانات تاگور

روز دهم: درباره چیزی بنویس که خوب حسش می کنی؟

:| راستش رو بخوایید، اصلا منظور سوال رو نفهمیدم.

روز یازدهم: چیزی که همیشه درباره ش فکر می کنی که "چی میشد اگه..."

خیلیییی زیادن. من همیشه به این چیزا فکر می کنم. ولی فکر کنم بزرگترینشون این باشه که: چی میشد اگه توی این خانواده به دنیا نمی اومدم؟

روز دوازدهم: پنج تا از نعمت های زندگیت؟

1. سلامتی.

2. خانواده م.

3. نیانکو!

4. چشم های سالم. (زیرمجموعه ی سلامتی محسوب می شه، ولی اونقدر مهمه که باید حتما جداگانه بهش اشاره می کردم!)

5. اینجا! بیان و تک تک آدم هاش.

روز سیزدهم: برای چه چیزی هیجان زده ای؟

برای هر اتفاق خوبی که قراره در آینده برام بیفته، و من قراره داد بزنم "یوووهوووو!!"

روز چهاردم: فیلم مورد علاقه ت که هیچ وقت از دیدنش خسته نمی شی؟

هممم... فرندز به گمونم. از اونجایی که این اواخر، همینطوری دارم پیش می رم و شاید چشمام خسته بشن، اما خودم قطعا می رم قسمت بعدی. =)

روز پانزدهم: bullet-point your day (نمی دونستم به فارسی چی می شه دقیقا :|)

از خواب پریدم. حاضری زدم و رفتم کتاب خوندم. جزوه عربی نوشتم. فیزیک امتحان دادم و سه سال از عمرم کم شد. دینی خوندم. فرندز دیدم. با نیانکو بازی کردم. کلوچه پختم. تستای ریاضی رو زدم. با بچه ها صحبت کردم برای کلاس های تست. تو اینستا چرخیدم. چت کردم. اومدم اینجا و روزهای ننوشته ی چالش رو نوشتم. تا آخر شب هم قراره فرندز ببینم اگر زنده بمونم :))

روز شانزدهم: چیزی که دلت براش تنگ می شه؟

دوستایی که الان درکنارم نیستن یا عوض شدن و دیگه بهم محل نمی دن.

روز هفدهم: درباره علامت زودیاکت بگو، و اینکه باهات تطابق داره یا نه؟

scorpio. سمبلش عقربه. عنصرش آبه. مرموز به نظر می آن. قوی هستن، حساس، خشن و متنفر از دروغ...

خب، من کلا این طالع بینی هارو قبول ندارم. یعنی، شاید تا حدی درست بگن، ولی به نظرم بیشتر شانسی ان. و این اصلا به من شبیه نیست. البته جز اون قسمت حساسش! ولی مرموز نیستم، قوی هم نیستم... خشن هم که قطعا نیستم. =)

روز هجدهم: 30 تا فکت درباره خودت؟

1. علاقه بسیاری به شیرینی جات دارم. مخصوصا شیرینی های خونگی (خانگی؟ :|). اونقدر که می تونم حتی به عنوان شام هم کیک بخورم!

2. اگه از کسی یا چیزی ناراحت باشم، به وضوح توی چهره م نشون می دم. البته این دست خودم نیست و دوست دارم که اینطوری نباشه، ولی خب تلاش هام تا به امروز بی فایده بوده.

3. نقاشی رو دوست دارم و نسبتا هم خوبم توش، ولی هیچ وقت حوصله م نمی کشه که برم سراغش.

4. همیشه توی گوشم هندزفری می ذارم، اکثر اوقات بدون هیچ آهنگی، فقط به خاطر اینکه دیگران باهام حرف نزنن.

5. حاضرم پنجاه خط تایپ کنم، ولی سه ثانیه ویس ندم.

6. از اینکه ازم عکس گرفته بشه متنفرم. به خاطر همین قضیه هیچ عکس دسته جمعی ای از طرف مدرسه و بقیه جاها ندارم.

7. از تماشا کردن آشپزی دیگران خیلی خوشم می آد.

8. با هرفعالیت کوچیکی، مثلا از طبقه دوم به سوم رفتن، صورتم سرخِ سرخ می شه. با اینکه خودم اصلا خسته نمی شم.

9. می تونم ساعت ها به نیانکو نگاه کنم، وقتی خوابه.

10. نمی تونم بدون پتو بخوابم، حتی در گرم ترین روزهای تابستون، چون سردم میشه. :|

11. استفاده از لوازم آرایشی، حس بدی بهم میده.

12. برای مرگ شخصیت های کتاب، حتی شخصیت های فرعی، ساعت ها افسرده می شم.

13. حتی یه آهنگ ایرانی هم توی پلی لیستم نیست.

14. نصف بیشتر حرف زدن هام، با شخصیت های خیالی اطرافمه.

15. خیلی سریع از کوره در می رم و بلافاصله پشیمون می شم.

16. یکی از بزرگترین آرزوهام، اینکه توی خونه ی درختی زندگی کنم. یا خونه ای که اطرافش جنگله.

17. دوست دارم با شیرها و پلنگ ها و کلا حیوانات وحشی دوست شم. D:

18. رپ گوش نمی کنم.

19. زنگ های مورد علاقه م، زنگ های ادبیاته. با اینکه معلمش چندان تعریفی نداره. کلا از شعرخوانی و آرایه ها خوشم می آد.

20. تمام سعیم رو می کنم که موقع صحبت، طرف مقابلم از من ناراحت نشه. اگه ناراحت بشه، تا چندین ماه بعد هم یادش می افتم و اعصابم بهم می ریزه.

21. از ساختن قالب و عکس پیدا کردن و کنار گذاشتن رنگ های مختلف کنار همدیگه، لذت می برم.

22. کدنویسی در نظرم از جالب ترین کارهاست، و دوست دارم که بیشتر ازش یاد بگیرم.

23. نمی تونم درک کنم که بقیه دخترها چجوری موهاشون رو تمام روز باز می ذارن. من حتی نمی تونم پنج دقیقه هم موهای آزاد رو تحمل کنم و به شدت کلافه م می کنه.

24. وقتی هیجان زده می شم، جیغ می کشم. :|

25. توی حرف زدن افتضاحم، و بیشتر مشتاقم که گوش کنم.

26. هیچوقت خونه ی فامیل نمی رم، مگر اینکه توسط مادر تهدید بشم. (که خداروشکر زیاد اتفاق نمی افته.)

27. حاضرم هرکاری بکنم، تا بتونم دوباره برم باشگاه.

28. بین تمام فست فودها، پیتزا رو بیشتر از بقیه دوست دارم.

29. از اسمم خوشم نمی آد.

30. فقط کنار معدود افرادی، احساس راحتی دارم و کلا کنار مردم خیلی معذبم.

روز نوزدهم: از عشق اولت بنویس.

خب عام... گمون نکنم عاشق کسی شده باشم تاحالا. به خاطر همین این سوال می مونه تا زمانی که بلاخره بتونم جواب بدم بهش =)

روز بیستم: سه تا سلبریتی کراشت؟

خب، من هیچوقت اونطوری روی هیچ سلبریتی ای کراش نزدم که مثلا همه ی کارهاش رو دنبال کنم، مدت طولانی به عکس هاش خیره بشم یا اکانت اینستاگرامش رو خیلی جدی دنبال کنم یا حتی همه ی فیلم هاش رو نگاه کنم! اوج کراش زدن من اینطوری بود که مثلا توی فیلم می دیدمش، و قربون صدقه ش می رفتم مثلا، و بعد دیگه وقتی فیلم تموم می شد کلا بیخیالش می شدم. اکثرشون هم مال فیلمای کره ای بودن که حتی اسمشون رو نمی تونم تلفظ کنم D: کراش های جدیم، شخصیت های انیمه این. که اونا هم سلبریتی کراش محسوب نمیشن!

روز بیست و یکم: کدوم سه تا درس هست که دوست داری بچه هات از تو یاد بگیرن؟

از من؟! من واقعا امیدوارم که اگر یک روز بچه دار شدم، اصلا شبیه من نشن. ولی دوست دارم که بتونم بهشون یاد بدم که صبور باشن، اعتماد به نفس داشته باشن و خودشون رو از هیچ کسی برتر ندونن. (با اینکه سخته، چون دو موردش رو ندارم اصلا :دی)

روز بیست و دوم: آهنگات رو روی شافل بذار و ده تای اول رو بنویس.

Yui - Again (Fullmetal Alchemist Brotherhood)

5seconds of summer - Easier

BTS - Epiphany

Christina Aguilera - Say something

Dua Lipa, Martin Garrix - Scared to Be Lonely

Little Mix - Womans World

Sasha Sloan - Dancing With Your Ghost

CHiCO with HoneyWorks - Sekai Wa Koi Ni Ochiteiru

Selena Gomez - Who Says

Shaed - Trampoline (ft. Zayn)

روز بیست و سوم: نامه ای به یه نفر، هرکسی.

اگه می تونی این رو بخونی، لطفا بهم بگو که چجوری می فهمی چی توی مغزم می گذره. و اضافه می کنم که من نمی تونم بفهممت، پس یه زیرنویس بذار برای حرف هات، تا سوءتفاهمی پیش نیاد بینمون! متشکرم.

روز بیست و چهارم: درسی که از راه سختی یادش گرفتی؟

این دنیا به هیچ دردی نمی خوره. و ارزش نداره که به خاطر کوچک ترین چیزها، ناراحت یا نگران بشی. چون چند سال بعد، اصلا یادت نمی مونه.

روز بیست و پنجم: درباره ی یک کلمه فکر کن. توی گوگل سرچش کن. چیزی رو بنویس که عکس یازدهم الهام گرفتی.

من این رو می نویسم یک روز :) پینکی پرامس!

روز بیست و ششم: درباره ی قسمتی از زندگیت بنویس که دوست داری اصلاحش کنی.

(قسمتی؟ :| اگه به من باشه کلا خودمو می کوبم از اول می سازم! شخصیتا البته.)

اول برای این عصبانی شدن شدید و بی موردم. سرهرچیز کوچیکی زود عصبی می شم و خیلی زود هم عصبانتیم فروکش می کنه. ولی توی اون تایم کوتاه، خیلی چیزا گفته می شه که نباید گفته بشه. و خب باید یه جوری درستش کنم.

چیز بعدی ای که باید درستش کنم حتما، این لج بازیمه. یعنی مثلا، من می خوام برم آب بخورم، ولی وقتی یکی بهم می گه که "برو آب بخور" دیگه نمی رم. :| خیلی مسخره ست می دونم، ولی دست خودم نیست. برای کارهای بزرگ تر، حتی مسخره تر هم هست...

برای این گریه کردن موقع اضطراب و استرس هم باید یه فکری بکنم.

روز بیست و هفتم: برعکس، درباره چیزی بنویس که توش خیلی خوبی.

همم... توش خیلی خوبم... راستش من حدودا یه ربع به این سوال فکر کردم، و به هیچ نتیجه ای نرسیدم :| خیلی عجیبه واقعا. ولی نمی دونم!

روز بیست و هشتم: پنج تا چیز که باعث می شن بلند بلند بخندی؟

1. خنده های نجمه. (بهم اعتماد کنید، خنده هاش حقیقتاااا معرکه ن. حتی اگه دلیلی که داره بخاطرش می خنده خیلی مسخره باشه، ولی انقدر باحال می خنده که خودم کبود می شم از خنده!)

2. وقتی دارم با نیانکو بازی می کنم و یهو سُر می خوره! یا جلوشو نمی بینه، و با مغز می ره توی دیوار. XD

3. مسخره بازی های بچه های کلاس. (البته تاکید کنم که بعضی از مسخره بازی هاشون.)

4. وقتی کسی اشتباهی صدام می کنه فهیمه. (حرص هم می خورم البته.)

5. وقت هایی که با آبجی بزرگه می شینیم صحبت کنیم، و انقدر مسخره بازی درمی آریم که کلا بحث اصلی از دستمون درمی ره. :|

روز بیست و نهم: هدف هات برای سی روز بعدی؟

بشینم پای درس هام. تست های شیمی و فیزیک و ریاضی رو برسونم به اونجایی که درس دادن. عربی بخونم و ازش فرار نکنم :|

بتونم فول اسپلیتم رو کامل کنم. (آخرین نفس هاشه دیگه T.T)

یه داستانک یه صفحه ای بنویسم. (QQ)

یه آهنگ جدید با کالیمبا کاور کنم.

و... همین دیگه. همینارو انجام بدم هنر کردم D:

روز سی ام: فراز و نشیب های این ماه؟

:| هیچی. یه ماه روتین و معمولی و مزخرف بود. پر از امتحان های نخونده و پر از آدم های جدید دوست نداشتنی (!) و متن هایی که ننوشتم.

پایان: پنجشنبه، 15 آبان 99

 

تموم شد! باورم نمیشه O.O نوشتنش خیلی لذت بخش بود. با اینکه خب بعضی از روزهاش رو پیچوندم! :دی

خیلی دوست دارم یه چالش سی روزه ی دیگه شروع کنم. هرچقدر می گردم چیزی پیدا نمی کنم ولی. اگه کسی یه چالش سی روزه ی خوب می شناسه، خوشحال می شم که باهام به اشتراک بذارتش. (:|) *-*