اینجارو باز می‌کنم. می‌بینم که چقدر خلوت شده. ماه‌هاست که چیز خوبی توش ننوشتم. خیره می‌شم به قالبش، که سه ماهه عوض نشده و دیگه دوستش ندارم اما حال و حوصله‌ی ساختن چیز جدید رو هم ندارم. می‌بینم که دیگه مثل قدیم‌ها ذوقی براش ندارم. همه‌جاش رو خاک گرفته و من فقط دارم وانمود می‌کنم که به‌زودی خاک‌هاش رو می‌تکونم و از چیزهای جدیدم براتون می‌گم، اما می‌دونم که حالا حالاها قرار نیست اون روز برسه. اینجارو باز می‌کنم. به ذوق از دست رفته‌م و به قلمی که دیگه مدت‌هاست خشک شده نگاه می‌کنم. به ناتوانی‌م برای نوشتن حتی یه پست کوتاه. به لیست پست‌ها و چالش‌های چرکنویس... و دلم می‌خواد زار زار گریه کنم.