زمان به عقب برگشته انگار. همان مکان، کنار همان اشخاص، در حال انجام دادن همان کار، لبخندهایی به گرمی گذشته... جای خیلی ها خالیست اما به یادشان هستیم. برایشان دعا می کنیم و خواسته هایشان را بازگو. جایشان خالی است اما یادشان فراموش نشده و نمی شود. اینجا دنیای آرامش است و تا دلتان بخواهد وقت دارید برای درد و دل کردن. اینجا همه اشک می ریزند و دیگر کسی متعجب نگاهتان نمی کند اگر گریه کنید. اینجا همه صمیمی اند در حالی که هیچکس اسم بغل دستی اش را نمی داند!

زمان به عقب برگشته انگار. خاطره ها رهایم نمی کنند. زمان به عقب برگشته و من می دانم مانند خوابی این لحظات می روند بی آنکه استفاده ی درستی ازشان داشته باشم. لحظات می روند و من بی صبرانه در انتظار فرصت بعدی، زندگی را می گذرانم؛ و وفتی زمانَش برسد، دوباره برای زمانی که به عقب برگشته انگار، غصه می خورم...