Magic Spirit

*Sobbing*

3 خرداد 1397؛ وقتی نیانکو تازه اومده بود.

مامانم:

این نباید سمت من بیاد می‌فهمین؟ نذارین نزدیک من بشه. *بلافاصله می‌رود بالای صندلی تا پناه بگیرد.*

24 مرداد 1400؛ سه سال و دو ماه و بیست‌و‌یک روز بعد.

درحالی که دنبال نیانکو می‌گردم بلاخره می‌رم اتاق مامانم تا ازش بپرسم آیا دیده‌تش یا نه. می‌بینم که نیانکو روی شکم مامانم لم‌داده. مامانم لبخند بر لب و نیانکو عمیقا به‌نظر خوشبخت می‌رسه.

من:

 

CM [ ۲۰ ] // Nobody - // يكشنبه ۲۴ مرداد ۰۰

صاحب این وبلاگ فوت کرده است.

برحسب حرف‌هایی که خودم همین چند روز پیش به همه می‌گفتم؛ الان که مردم باید خوشحال باشم درسته؟ ولی وقتی عمیق بهش فکر می‌کنم حسرت می‌خورم که توی این سن مردم. درسته که تا الان تقریبا هیچ‌کار خاصی انجام ندادم و اصلا هیچ‌دلیلی هم برای زنده بودنم ندارم؛ ولی خب همیشه فکر می‌کردم اگه بزرگ شم قراره یه‌چیزی بشم. یه‌چیزی قراره عوض بشه. یه‌کاری قراره بکنم.

کاش فقط می‌تونستم برای آخرین بار به کسایی که دوستشون دارم بگم که دوستشون دارم. کاش می‌تونستم بهش بگم که برخلاف حرف‌هام هنوزم از ته دلم دوستش دارم. کاش با اونایی که می‌خواستم دوست می‌شدم؛ اون حرف‌هایی که می‌خواستم رو می‌زدم. کاش یه کارهایی رو انجام نمی‌دادم. به آدم‌های واقعی زندگیم بیشتر توجه می‌کردم. کاش قبل از این‌که دیر بشه بهش می‌گفتم که "از داشتنش شاکرم".

درعوض خیلی خوشحالم کتاب‌هایی که دوست داشتم رو خوندم؛ جای این‌که وقت بیشتری برای درس‌هام بذارم. خوشحالم که اون زبانی که خودم می‌خواستم رو پیش رفتم؛ جای این‌که به حرف اطرافیانم گوش کنم. خوشحالم که نجمه رو پیدا کردم. خوشحالم که یه روز با مامان بحث کردم تا بذاره نیانکو پیشمون بمونه. خوشحالم که حرف‌هایی که مونده بود اون ته ته رو گفتم. خوشحالم که تونستم حرف‌های بقیه رو گوش و یه‌ذره از ناراحتیشون کم کنم. درسته که کلی حسرت دارم؛ و برخلاف چیزی که خودم فکر می‌کردم حالا که عمیقا به مرگ فکر می‌کنم می‌بینم هنوز دل‌بستگی‌‌هایی دارم؛ و دلم نمی‌خواست بمیرم درواقع. ولی تا این‌جا خوشحال زندگی کردم. بیشتر کارهایی که دوست داشتم رو انجام دادم و آدم‌های خوبی پیدا کردم.

من زندگیم رو دوست داشتم؛ و اگه می‌تونستم برم پیش نفیسه‌‌ای توی یه دنیای دیگه؛ که قراره بیشتر از پونزده سال زندگی کنه؛ بهش می‌گفتم همین مسیر رو ادامه بده. همین‌طوری بمونه. همین‌کارهارو انجام بده و برای خودش زندگی کنه.

 

+ چالش از این‌جا شروع شده و آریگاتو مائو چان بابت دعوت.

+ تصور کنید مرده‌م. اولین خاطره، یادگاری یا جمله‌ای که ازم یادتون می‌آد چیه؟ :")

+ دعوت می‌کنم از آرورا (بلکه یه پستی بذاره -ـ-)، هارو چان، فری برد، وایولت و استیو.

CM [ ۲۶ ] // Nobody - // دوشنبه ۲۸ تیر ۰۰

پشیمون؟ پشیمون.

یه‌زمان این‌طوری بودم که می‌گفتم من انیمه‌ی طولانی می‌خوام؛ چرا انیمه‌ی طولانی شروع نمی‌کنم؟ چرا تابستون نمی‌آد که انیمه‌ی طولانی ببینم؟

حالا توی تاریکی و گرما نشستم؛ ostهاش رو گوش می‌کنم و دعا می‌کنم شارژ گوشی تموم نشه چون اون موقع نمی‌دونم باید چجوری از درد قلبم کم کنم.

CM [ ۱۸ ] // Nobody - // پنجشنبه ۱۷ تیر ۰۰

光と影

ولی میزان علاقه‌ای که به این 1 دقیقه و 8 ثانیه دارم؛ قابل مقایسه با هیچی نیست.

- OST kuroko no basket

// Nobody - // شنبه ۱۲ تیر ۰۰

The kindest thing someone has said to me

یه برنامه‌ای هست به اسم "Daily Haloha". توی این برنامه هر روز ازت یه سوال می‌پرسه و یه قسمت داره به اسم wall که می‌تونی جواب آدم‌های دیگه رو از سرتاسر جهان بخونی. سوال دیروزش این بود: "یکی از مهربون‌ترین چیزهایی که کسی به من گفته..." و جواب‌ها خیلی قشنگ بود. یعنی خب بعضی‌ها بودن که گفتن هیچ‌کس منو دوست نداره؛ یا هیچ‌کس حرف قشنگی به‌من نزده. ولی بیشتر جواب‌ها واقعا... قلبم رو فشرد. خیلی heartwarming بود. و دلم خواست این‌جا بذارمشون به یادگار. که مهربونی واقعا قشنگ‌ترین چیز دنیاست.

+ می‌شه این رو ازتون بپرسم؟ مهربون‌ترین چیزی که کسی بهتون گفته چی بوده؟ :)

CM [ ۱۹ ] // Nobody - // پنجشنبه ۳ تیر ۰۰

خسته نمی‌شم. پشیمون نمی‌شم.

می‌گه "فقط بیخیالش شو. حتی نمی‌دونی چقدر سخته."

می‌گم می‌دونم.

می‌گه "هیچ انتهایی نداره. هیچ فایده‌ای برات نداره."

می‌گم می‌دونم.

می‌گه "اگه می‌دونی سخته و هیچ انتهایی نداره پس زمان و انرژیتو بذار برای چیزی که سخته و تهش به یه دردی می‌خوره."

می‌گم ولی من این رو دوست دارم. و اونارو نه.

می‌گه "تو احمقی. و اگه بقیه بفهمن هم همینو می‌گن."

می‌گم باشه.

می‌گه "الان داری اینو می‌گی. هیچ‌کس به اندازه‌ی من نمی‌دونه چقدر مضطرب می‌شی."

می‌گم نمی‌شم.

می‌گه "پشیمون می‌شی. حتی اگه دوستش داشته باشی."

می‌گم نمی‌شم. دوستش دارم.

می‌گه "خسته می‌شی."

می‌گم نمی‌شم. دوستش دارم.

می‌گه "اگه یه روز برسه که دیگه دوستش نداشته باشی هیچ راه برگشتی نیست."

می‌گم دوستش دارم.

می‌گه "از فردای خودت خبر نداری. همیشه می‌تونی کنار کارهایی که یه فایده‌ای دارن و دوستشون نداری، کارهایی که دوست داری رو هم انجام بدی."

می‌گم این‌جوری از زندگی لذت نمی‌برم.

می‌گه "هدف زندگی لذت بردن نیست."

می‌گم دقیقا هدفش همینه.

می‌گه "پشیمون می‌شی."

می‌گم نمی‌شم.

فقط نگاهم می‌کنه. از اون نگاه‌های "یه روز بهت نشون می‌دم اشتباه می‌کردی"ها بهش تحویل می‌دم.

فقط نگاهم می‌کنه.

// Nobody - // چهارشنبه ۱۹ خرداد ۰۰

حتی یک درصد

همیشه می‌گفت "بپر. چی می‌شه اگه پرواز کنی؟" ولی گمونم هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کرد شاید غرق شم.

// Nobody - // سه شنبه ۱۸ خرداد ۰۰

این قسمت: تف به زندگی.

منی که به‌خاطر تموم شدن امتحان‌ها و پایان سال تحصیلی دارم از ذوق می‌میرم و یه لیست بلند بالا از سریال‌ها، انیمه‌ها و کتاب‌ها برای خودم آماده کردم.

دوستام: خب برای درس خوندنت برنامه چیدی؟ سه ماه بیشتر وقت نداریم‌ها.

منی که حتی یه دقیقه هم از ذوقم نگذشته بود: "..."

// Nobody - // دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰

تغییر دادن لحن، چیزی از درد کلمات کم نمی‌کنه.

"ناراحت شدی؟ می‌خوای برو گریه کن حالا."

"عه کم شدی؟ نکنه الان می‌خوای بری گریه کنی باز؟"

"سین زد ولی جوابتو نداد؟ گریه فکر خوبیه به‌نظرم."

"گربه‌ت حالش خوب نیست؟ قطعا اگه گریه کنی حالش عالی می‌شه."

// Nobody - // سه شنبه ۱۱ خرداد ۰۰

باهام حرف بزن.

باهام حرف بزن. اگه ناراحتی، اگه خسته‌ای، اگه دیگه حس می‌کنی نمی‌کشی، اگه خودت رو دوست نداری، اگه تو خلوتت گریه می‌کنی، باهام حرف بزن. می‌دونم که حرف زدن گاهی سخته. مخصوصا وقت‌هایی که به‌نظرت موضوع خجالت‌آوری می‌آد. ولی بهم اعتماد کن. هیچ‌چیزی بهتر از حرف زدن نمی‌تونه حالت رو خوب کنه. من قول می‌دم که به حرف‌هات گوش می‌کنم. از اعماق وجودم. تمام تلاشم رو می‌کنم که یه‌جوری خوبت کنم. حتی اگه در توانم نباشه؛ حداقل می‌تونم بغلت کنم. می‌تونم بهت بگم با هم‌دیگه درستش می‌کنیم؛ با هم از پسش برمی‌‌آییم. باهام حرف بزن. بذار بدونم چرا ناراحتی. این ناراحت بودنت، منو می‌کشه؛ و حرف نزدنت از اون هم بدتره. بهم اعتماد کن. واسه‌م تعریف کن. من بهت گوش می‌کنم. قضاوت نمی‌کنم. سعی می‌کنم راه‌حلی بهت بدم. خودتو خالی کن. نذار بمونه توی وجودت. نصفه‌شب بهم زنگ بزن. واسه‌م طومار تایپ کن. بیست دقیقه ویس بده. گریه کن. بیا دم خونه‌مون. هیچ‌چیزی مهم‌تر از تو نیست. باهام حرف بزن. باهام حرف بزن.

// Nobody - // دوشنبه ۱۰ خرداد ۰۰