- تو این قرنطینه کشف کردم که علاقه ی شدید من به بازی نه تنها از بین نرفته بود بلکه فقط منتظر یه فرصت بود که تمام وقت منو بگیره و منو از خواب و زندگی بندازه... و از اونجایی که فعلا نمی تونم برم بیرون بازی های ps4 رو بخرم به همون بازی های فارسروید قانع ام. البته دیگه گوشیم جا نداره یه بازی دیگه بریزم اما اگر بازی خوبی سراغ دارید خوشحال می شم درمیون بذارید باهام. :دی

- کشف دیگه ی من تو قرنطینه این بود که من هرچقدر گینتاما رو ببینم نه تنها برام تکراری نخواهد شد بلکه یه چیزهای بیشتری ازش کشف می کنم. تا قبل از فرندز که هنوز فصل اولش رو هم تموم نکردم گینتاما طنزترین چیزی بود که دیده بودم. البته هنوز هم هست اما رتبه ش رو با فرندز تقسیم کرده فقط. :) *دوتا آرک آخرش باعث می شه افسردگی بگیرید*

- من همیشه می گفتم که خونه ی ما جن داره چون گربه م همیشه بی مقدمه یهو زل می زنه به یه جای مشخص... قضیه خیلی پیچیده س و نمی دونم از کجا شروع کنم ولی چند وقتی هست که سکه های چند گرمی روی پاگرد پله های طبقه دوممون پیدا می شه :/ همه می گن گربه م اونا رو می ذاره رو پاگرد ولی آخه ما که سکه چندگرمی نداریم اصلا تو خونه :/ خلاصه که فعلا نمی دونیم اینا از کجا می آن و کی می آره و مال کی هستن ولی تاحالا دوبار پیدا شده *و هربار دقیقا تو یه جای مشخص* و منتظر سومین باریم :دی

- هیچوقت تا این اندازه تو زندگیم بدون دغدغه ذهنی نبودم. یعنی هرچقدر که فکر می کنم می بینم اصلا درس و امتحانای آنلاین برام مهم نیست و اصلا نگران یه ساعت دیگه یا فردا یا ده سال دیگه نیستم. در ریلکس ترین حالت ممکن می نشینم فرندز می بینم *من خیلی خوشبختم که منو مجبور کردن 3 قسمت اولشو ببینم و حالا معتاد شدم :دی* و بازی می کنم و کتاب می خونم و کارای گربه مو دنبال می کنم و تبدیل شدم به یک عدد جغد و اولین سالیه که اصلا گشنه م نمی شه و اصلا حس نمی کنم روزه م در طول روز. خلاصه که در اوج علافی خیلی خوش می گذره. جای شما خالی. :دی

- خیلی قدیمی و کلیشه ای شده ولی بگید چیکار می کنید تو قرنطینه بلکه یه کار جدید اضافه شه به لیستم. :)