اردیبهشت ماه مورد علاقه ی من است. نه به خاطر شکفته شدن گل ها یا باران های بهاری اش یا به این خاطر که فرزند مورد علاقه ی بهار است. اردیبهشت ماه مورد علاقه ی من است به خاطر این که چهارمین روزش پذیرای تولدت بود و چه چیزی زیباتر از تولد تو؟

من از روز اول سال منتظر این روز بوده ام و حال که به این روز رسیده ایم نمی دانم چطور باید بگویم و از چه کلماتی استفاده کنم تا بدانی که چقدر دوستت دارم.

از چهارم اردیبهشت سال گذشته تا امروز ما کمی نزدیک تر شدیم. رازهای بیشتری از یکدیگر می دانیم. خاطره های جدیدتری ساختیم. امسال بعد از پنج سال بلاخره توانستم راضی ات کنم هری پاتر بخوانی! [ایموجی عینک با لبخند پیروزمند] مجبور شدی شش کلاغ و کوئوت شاه کش بخوانی. دارن شان بخوانی. من هم مجبور شدم فیلم های هری پاتر و ارباب حلقه ها را نگاه کنم. فیلم های نولان و سریال های کره ای. همین چند دقیقه پیش هم برایم برنامه چیدی که بنشینم فرندز ببینم :)

عزیزم، اگر می بینی که هنوز هم می آیم همان باشگاه با این که از تمام اعضایش متنفرم، اگر می بینی حاضرم آهنگ های موردعلاقه ام را بیخیال شوم و زمان ورزش کردن آن هایی را گوش کنیم که تو دوست داری، اگر می بینی که همیشه قبل از تغییر قالب یا پروفایل یا حتی قبل از پست کردن یک متن می آیم و نشانت می دهم تا برایم تایید کنی، اگر می بینی که اینقدر اردیبهشت را دوست دارم، همه به خاطر این است که من بیشتر از هرکس دیگری دوستت دارم و به گمانم خودت هم می دانی اما خاصیت این روز این است که باید اعتراف کرد و تو که می دانی شکستن سنت ها کار سختی است واقعا. :)

گاهی وقت ها آن قدر حرصم می دهی که چند تارموی سفید به آن سه دانه موهای سفیدم اضافه می شود! و گاهی وقت ها هم آن قدر حرصت می دهم و عصبی می شوی که تا مدت ها موقع حرف زدن رویت را برمی گردانی! :)

معذرت می خواهم بابت تمام آن روزهایی که با اخلاق افتضاحم عصبی یا ناراحت شدی و چیزی نگفتی. بابت تمام نادیده گرفتن نصیحت هایت که آخر کار هم کسی که صدمه می دید خودم بودم و چه صبورانه می نشستی پای دردودل هایم و مثل خیلی های دیگر این امر را نمی کوبیدی توی سرم که «مگه نگفته بودم بهت؟». از عمیق وجودم ممنونم. که ماندی کنارم و نیمه راه نشدی، که تجربیاتت را به اشتراک می گذاشتی، هوایم را داشتی، پشتیبانی می کردی و... دیگر نمی شود گفت بقیه اش را ولی بدان که کلمات نمی توانند میزان احساسم را برایت بیان کنند. :)

آخر اگر تو نبودی من دیگر با چه کسی گربه ام را مسخره می کردم و آن قدر می خندیدیم که نفسمان بالا نمی آمد؟ شب ها کنار چه کسی کتاب می خواندم؟ دیگر چه کسی دوستانم را می شناخت و خودش را جای من می گذاشت؟ به چه کسی رازهایم را می گفتم؟ اگر تو نبودی موقع چت با آنی که خودت می دانی کنار چه کسی می نشستم و اصرار می کردم که بگوید درجواب حرف هایش چه بگویم؟ (:دی) با چه کسی کیک می پختم و دوتایی گند می زدیم به آشپزخانه؟ برای چه کسی نامه می نوشتم؟ چه کسی را می توانستم پیدا کنم که به اندازه ی تو باجنبه باشد؟ چه کسی به من یاد می داد که چگونه زندگی کنم؟ امیدوار باشم؟ قوی بمانم؟

عزیزم، خوشحالم که می توانم یک سال دیگر هم کنارت باشم و برایت با آن صدای رو مخ ام هپی برثدی بخوانم! :دی بی نهایت دوستت دارم و واقعا نمی دانم که بدون توی لعنتی چطوری می خواستم زندگی کنم. تولدت مبارک!