Magic Spirit

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

I'm here, the closest I can be, by your side

ولی مهم نیست چند دفعه هانتر ایکس هانتر رو ببینم، درد این صحنه حتی یه ذره هم کمتر نمی شه.

CM [ ۹ ] // Nobody - // جمعه ۲۴ ارديبهشت ۰۰

تو نمی‌دونی

قدیم‌ها فقط توی اتاقم می‌چپیدم، با صدای بلند آهنگ گوش می‌کردم و آرزو می‌کردم محو شم. اما تو سر و کله‌ت پیدا شد و مثل یه نور بودی. بزرگ ترین تغییر زندگیم. آهنگامو با صدای کم گوش می‌کردم چون می‌خواستی بخوابی. توی خونه دنبالت می‌دوییدم چون تو حوصله‌ت سر رفته بود. وقتی با هم می‌رفتیم دکتر فهمیدم صحبت کردن اونقدرام ترسناک نیست. تو هر وقت با مامان دعوامون می‌شد عصبی می‌شدی و ما یاد گرفتیم دعوا نکنیم. ما یاد گرفتیم یه ساعت مشخص شام بخوریم. یاد گرفتیم همگی با هم بازی کنیم. ما فهمیدیم خندیدن دور هم خیلی خوش می گذره.

تو به من یاد دادی از اتاقم بزنم بیرون. یاد دادی صدای آهنگم رو کم کنم. یاد دادی وقتی می‌خوابم زیاد تکون نخورم. یاد دادی حتی وقتی اعصابم خیلی خرابه، نباید بدخلقی کنم. تو نور خونه‌ی ما شدی. ما رو کنار هم آوردی. و زندگی یهو خیلی قشنگ‌تر شد. یهو یه دلیل خیلی بزرگ برای زندگی کردن داشتم. تو نمی‌دونی، هیچکس نمی‌دونه، اما تو ما رو نجات دادی.

CM [ ۲۳ ] // Nobody - // پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰

نیمه‌ی تاریک

من فقط می‌خوام برم جایی که کسی منو نشناسه. اینو حدودا پارسال هم گفته بودم، و حالا نیازم بهش خیلی شدیدتره. من رفتم مدرسه‌ی جدید، به این امید که یه‌جای جدید باشه، ولی بازم کسایی پیدا شدن اونجا که منو می‌شناختن. من یه وبلاگ دیگه زدم، اما اونجا هم آدم‌هایی بودن. من دوست‌های قدیمیم رو رها کردم، اما با هم صمیمی‌تر شدیم. من فقط می‌خوام نفیسه نباشم. کانتکتام خالی باشن، مثل دو سال پیش که تنها بودم، ولی قلبم درد نمی‌کرد. مثل حالا. می‌خوام دوباره بنویسم، اما نمی‌تونم، چون می‌ترسم. می‌خوام دوباره قشنگی‌ها رو ببینم، می‌خوام زیبایی‌ای جز نیانکو تو زندگیم پیدا کنم. یه‌چیزی که با فکر کردن بهش قلبم درد نگیره یا نترسم ازش. می‌خوام وقتی به آینده نگاه می‌کنم امید رو ببینم. فقط می‌خوام انقدر دغدغه‌های کوچیک باعث عصبی شدنم نشن. می‌خوام گریه نکنم. می‌خوام با یکی حرف بزنم، انقدر کاغذارو خط‌خطی و بعد مچاله نکنم. دلم می‌خواد اینجا دوباره همون وی آر آل دریمز خودم بشه، ولی نمی‌تونه، چون دیگه وی آر آل دریمز نیست. من اینجارو نمی‌شناسم. نمی‌فهمم چرا صورتیه در حالی که من از صورتی خوشم نمی‌آد. نمی‌فهمم چرا انقدر آرشیوش خالیه، درحالی که من عاشق نوشتن بودم. نمی‌فهمم چرا مثل سابق اینجارو دوست ندارم، و هرچقدر می‌گم که خب دیگه اوکی می‌شم باهاش، نمی‌تونم.

می‌خوام خودمو بغل کنم و برم یه گوشه. با هیچ‌کس حرف نزنم، هیچ‌کاری نکنم، مجبور نشم ارتباط برقرار کنم. از نشون دادن وجودم به دیگران می‌ترسم، و اینجا خیلی‌ها هستن که واسه‌‌م مهمه درباره‌م چی فکر می‌کنن، بخاطر همین می‌ترسم اینجا بنویسم. من واقعا دلم می‌خواد نوبادی باشم. هیچ‌کس. عملا هیچ‌کس. کسی که هیچ‌چیزی نمی‌خواد و نامرئیه. مردم از کنارش رد می‌شن، اونو می‌بینن، اما فراموشش می‌کنن. کاری به کارش ندارن. می‌خوام هیچ‌کس باشم. مچاله شم. و برم جایی که هیچ‌کس منو نمی‌شناسه. یه دنیای جدید بسازم. و انقدر گریه نکنم.

CM [ ۱ ] // Nobody - // چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰

We are made to love

دریافت

We've got one life one world

So let's come together

We'll weather the storm

A rain of colors Look up to the sky

We're all made of shooting stars

We are made to love

Life is too small to contemplate

Life is not easy to let go

Look to do the most true yourself

Whether it will rain or shine tomorrow

The world moves forward with love

CM [ ۱۴ ] // Nobody - // يكشنبه ۵ ارديبهشت ۰۰